تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۴۰۱
کتاب نیمه تاریک وجود (The Dark Side Of The Light Chasers) اثری معروف از نویسنده دبی فورد می باشد. دبی فورد نویسنده، مدرس و سخنران آمریکایی است که کتاب نیمه تاریک وجود را در سال ۱۹۹۸ میلادی (۱۳۷۷ شمسی) نوشت.
این کتاب، کتابی شگفت انگیز است که با کتاب های هم زمینه خود متفاوت است. کتاب نیمه تاریک وجود یک کتاب انگیزشی نیست که شما بعد از آن انگیزه و امید برای شروع کار جدید بگیرید؛ بلکه این کتاب یک کتاب روانکاوی است که دبی فورد در آن راهکارهایی را ارائه کرده است که شما بتوانید لایه شخصیتی پنهان خود را بشناسید و بتوانید برای رشد و ارتقا شخصیت خود قدمی بردارید.
کتاب نیمه تاریک وجود، بینشی شگفت انگیز از کارهای سایه و حلقه گمشده پذیرش خود، خود درمانی و پذیرش دیگران است. این کتاب از ده فصل تشکیل شده است که در هر فصل آن، دبی فورد با ارائه تجربیات خود و دیگران، کمک میکند شما خود را بهتر بشناسید.
در کتاب نیمه تاریک وجود، شما با مفهوم سایه های پنهانی خود بهتر آشنا میشوید.اگر فکر میکنید که نیاز دارید خودتان را بیشتر بشناسید، یا حتی در روابط خود نگران این هستید که شخصیت درونی و پنهانی شما مقابل بقیه فاش و آشکار شود به شما پیشنهاد میکنیم حتما این کتاب را مطالعه کنید.
در این بخش از معرفی کتاب، معرفی کامل و خلاصه ای از کتاب نیمه تاریک وجود از دبی فورد را برای شما آماده کرده ایم. پس در ادامه با ما در سایت جادوی باور همراه باشید.
محتویات
دبی فورد (Debbie Ford) یک متخصص شناخته شده بین المللی در زمینه دگرگونی شخصی و یک نیروی پیشگام در ادغام مطالعه و ادغام سایه انسان در شیوه های روانشناختی و معنوی مدرن بود.
او شخصا هزاران نفر از سراسر جهان را از طریق کارگاه معروف “سایه خود” رهبری کرد و مؤسس مؤسسه فورد بود. او پرفروش ترین نویسنده ۹ کتاب نیویورک تایمز بود. دبی فورد در ۱۷ فوریهٔ ۲۰۱۳ میلادی (۲۹ بهمن ۱۳۹۱ شمسی) بر اثر سرطان درگذشت، اما آثار افسانه ای او همچنان پابرجاست.
سه کتاب افسانه ای دبی فورد عبارت اند از:
این کتاب ها در حال حاضر نیز پیشگام در آموزش عاطفی و معنوی شناخته می‌شوند و خواننده را به سفرهای شگفت انگیزی به دنیای درونی می برند و طرحی از روان انسان را ترسیم می کنند. آنها صادق، سرراست و عملی هستند.
دو کتاب بعدی او “سؤالات درست” و “بهترین سال زندگی شما” از برنامه‌های آموزشی نوآورانه و منحصربه فرد او نشأت میگیرد، مردم را راهنمایی میکند.
همه ی ما، به جز درون روشن و واضح وجودمان، درونی تاریک و سایه داریم. درون تاریک ما لبریز از همه ویژگی هایی است که همیشه از آن فرار کرده ایم و قصد پنهان کردن آن ویژگی ها در مقابل دیگران را داشته ایم.
پنهان کردن ویژگی های تاریک درونمان، ممکن است غیر عمد و یا به علت عوامل موثر خارجی باشد. مثال بارز از عوامل خارجی میتواند: سرزنش شدن از سمت پدر و مادر یا اطرافینمان باشد که بعد از آن سرزنش آن ویژگی مان را پنهان میکنیم تا مبادا دوباره سرزنش شویم.
یکی از باور هایی که پس از کودکی در ذهن ما شکل میگیرد این است که انسان‌ها ناقص هستند و تمامیت یک انسان، بخشی کوچکی از یک موجود روحانی است که در یک بدن فیزیکی زندگی میکند.
در سنین کودکی تمایل داریم همه اطرافیان مان را کامل ببینیم. وقتی بزرگ می‌شویم، متوجه می‌شویم که طبیعت انسان مملو از نقص است و فرصت‌های فراوانی برای انتخاب، رشد و تحول دارد. بنابراین یک فرد بزرگسال، در مرور زمان متوجه میشود که هر فردی داری عیوب و ضعف‌هایی است.
در طول مسیر رشد و تکامل خواهیم آموخت که پذیرش دیگران بدون پذیرش خود و هویتی که هستیم، امکان پذیر نیست.
بنابراین ما شروع به تلاش های هماهنگ تری می کنیم تا خودمان را بسیار بیشتر از گذشته بپذیریم. خودمان را بدون قید و شرط دوست داشته باشیم.
دوران کودکی، عمدتاً اهمیت تلاش برای «خوب» بودن به ما آموزش داده شده است به عبارت ساده‌تر رفتار خوب اغلب تقویت و پاداش میگیرد در حالی که رفتار «بد» تنبیه میشود. ما این احساس را داریم که هرگز نباید از ابتدا ویژگی های بد را داشته باشیم.
اغلب در دوران کودکی خواهیم آموخت که اگر به بروز دادن ویژگی های منفی ادامه دهیم، توسط دیگران طرد خواهیم شد. بنابراین بسیار محتمل است که دوران کودکی فضایی است که ما ناخودآگاه تصمیم می گیریم تا هرگز به خودمان اجازه ندهیم که “بد” باشیم – هرگز به خودمان فرصتی را برای رفتار های معین منفی ندهیم… در مواجه با ویژگی های منفی، ناخودآگاه آن را رد می کنیم.
اگر یکی از والدین به طور مداوم به کودک احساس شرمندگی را منتقل کند. به طور مثال مدام به فرزندش بگوید که تو خیلی تنبلی، این احتمال وجود دارد که کودک برای دریافت تایید والدینش اش و برداشتن برچسب تنبلی از روی خود تلاش‌های زیادی انجام دهد. البته که بلعکس این مورد هم ممکن است، که کودک این مورد را بپذیرد که یک تنبل است و این مورد باعث شود تا اعتماد به نفس پایینی داشته باشد.
این نوع والدین فرصت به طور ناخودآگاه این ارزش‌ها و ارزش‌های دیگر را به فرزندان شان تحمیل می‌کنند، بدون اینکه به آنها اجازه تعادل بدهند.
دلیل اهمیت حیاتی درک مفهوم فوق این است که در دوران کودکی، ممکن است ناخودآگاه سعی کرده‌ایم قسمت‌هایی از خودمان را که یاد گرفته‌ایم نپذیریم پنهان کنیم و فکر کنیم همه چیز خوب است. با این حال وقتی بالغ می شویم، بازی که کائنات ما را در آن درگیر می کند نسخه ای کاملا متفاوت است.
به عنوان بزرگسالان، کائنات دائماً در تلاش است تا شما را آگاه کند که خود سایه‌ای دارید – یعنی بخش‌هایی از طبیعت انسانی در شما که آنها را پنهان کرده‌اید، یا به طور کامل از پذیرفتن آن امتناع کرده‌اید. این بخش ها سعی دارند از طریق برخورد شما با مردم، خود را به شما معرفی کنند.
در بخش زیر آموزه های اصلی کتاب نیمه تاریک وجود را برای شما آماده کرده ایم:
قطعا شما نیز، هنگامی که از دست فردی ناراحت میشوید و یا برخی از رفتار های دیگران برایتان ناراحت کننده است شروه میکنید به قضاوت کردن.
یکی دیگر از اصل هایی که در کتاب نیمه تاریک وجود به آن بسیار اشاره شده است، قضاوت نکردن دیگران می باشد و باید این حقیقت را درک کنیم که ما نیز مانند دیگران، دارای خصوصیات منفی هستیم.
زمانی که درک کنید و به صورت کامل متوجه شوید که همه ی ما دارای ویژگی های مثبت و منفی هستیم و قبل قضاوت کردن دیگران، خودتان را در جایگاه آن فرد مورد نظر بگذارید و از خود بپرسید که اگر من در این موقعیت بودم چه کاری میکردم؟ میتوان گفت به یک بلوغ فکری رسیده اید.
کتاب نیمه تاریک وجود به ما نشان میدهد که قدرت، درخشش و خلاقیت شخصی خود را بدون تصدیق و ادغام ویژگی‌های «ردشده» خود بازیابی کنیم. اگر هر دو جنبه منفی و مثبت خود را نپذیریم، هرگز نمی توانیم پذیرش واقعی خود، عشق، یا حتی پتانسیل واقعی و هدف زندگی خود را بپذیریم.
دبی فورد در ادامه توضیح می دهد که حتی جنبه های تاریک خودمان نیز ممکن است نقاط قوت مهمی در زندگی ما باشند. در آغوش گرفتن و پذیرش آنها، کلید شفای آن چیزی است که از اعتراف یا افشای آن در جهان شرم داریم.
مسئولیت پذیری در کتاب نیمه تاریک وجود، یکی از بحث های مهمی است که به آن پرداخته شده است.
اکثریت ما فقط اتفاقات خوب را مرور میکنیم و مسئولیتش را قبول میکنیم و به هیچ عنوان تمایلی به قبول کردن اشتباهاتمان نداریم.
اگر قرار است مسئولیت پذیر باشیم ابتدا باید نگرش خود را تغییر دهیم. به عنوان اولین قدم، باید گذشته مان را بپذیریم و مسئولیت گذشته و اشتباهات مان را قبول کنیم.
برای تغییر نگرش و ارتقای شخصیت خود،نیاز است قبول کنیم که همه ی اتفاقات در جهت رشد و تکامل ما افتاده اند و هنگام تفسیر شخصیت خود،نباید هیج اتفاقی در گذشته به ما احساس تنهایی و ترس بدهد.
موضوع دیگر مورد بحث در کتاب نیمه تاریک وجود مفهوم کل نگری است.
در این دیدگاه جهان و همه افراد شامل یک کل فیزیکی است و هیچکدام از ما و دیگر اجزای جهان از آن جدا نیستیم. با این وجود، هرکدام از اجزای این جهان باهم یکسان نیستند و هرکدام ویژگی ها و شکل های متفاوتی دارند.
منظور از جهان درون ماست این است که ماهیت جهان در درون ما نیز یافت میشود. دانستن این نکته، به ما کمک میکند تا بیشتر با خود و دیگران مهربان باشیم و هیچگاه فکر نکنیم که از دیگران برتر هستیم و دچار تعصب کذب شویم.
هر یک از بخش های نیمه تاریک شما، یعنی هر یک از سایه های شما، اشاره به یک شخصیت فرعی درون شما دارد. در طول زندگی شما باید بتوانید این شخصیت فرعی را بشناسید.
در واقع ما تحت تاثیر چیزهایی که با آنها همذات پنداری می کنیم هستیم. اما می توانیم آن هایی که همذات پنداری نمی کنیم را به سلطه خود دربیاوریم.
در این تکنیک یاد میگیریم اقدام به پذیرش سایه های خود کنیم که سایه های خود را بپذیریم. بنابراین، هنگام برخورد با سایه درون مان دیگر نمیترسیم و از آن فرار نمیکنیم.
در حقیقت شما دارایی دو شخصیت هستید: شخصیت اولیه و ثانویه یعنی شخصیتی بدون سایه های درونتان و شخصیتی با سایه های درون تان. (سایه: ویژگی های ظاهری و رفتاری که آنها را در وجودمان داریم ولی تلاش میکنیم پنهانشان کنیم و طوری رفتار کنیم که انگار آنها را نداریم.)
اما هنگام قبول کردن شخصیت ثانویه خود، بسیار مراقب باشید زیرا قرار نیست شخصیت دوم شما شخصیت منفی شما باشد. وقتی قرار است با شخصیت درونی تان آشنا شوید، باید با آن ارتباط برقرار کنید حتی اگر ارتباط با آن دشوار باشد.
اکنون که با نیمه تاریک خود صحبت کرده ایم، زمان بهترشدن فرا رسیده است. اگر از دنیا و دیگران عصبانی شدیم، حالا می دانیم که جای این عصبانیت نیست، چون وجود ما با دیگران مشترک است.
ما فکر می کنیم دنیا نیاز به تغییر دارد اما خودمان نباید تغییر کنیم، یا فکر می کنیم که برخی از افراد اطراف ما ویژگی های جالبی ندارند.
اکنون که سایه تاریک خود را می شناسیم، می توانیم بدون بهانه خودمان را از نو شروع کنیم. به سراغ آینده برویم به این ترتیب نه نیازی به مرور کردن گذشته داریم و نه از گذشته مان فرار میکنیم.
ما میتوانیم با نوساختن خود و درخشش خود به سمت آینده حرکت کنیم. این در حالی است که اکثر ما علاوه بر اینکه دائماً به گذشته خود فکر می کنیم، گذشته والدین خود را نیز با خود حمل می کنیم و در نتیجه باری از شکست ها و اشتباهات را با خود به آینده حمل می کنیم.
از سوی دیگر، فشار والدین یا هر فرد بالغ و با تجربه‌تری که به ما میگوید رؤیاهایمان را رها کنیم و به وضعیت امن و پایدار فعلی‌مان پایبند باشیم، همیشه بر دوش ما سنگینی میکند.
وجود زندگی پر از آرامش، انرژی مثبت، حس خوب و شادی میباشد. به هیچ عنوان نباید با خود دشمن باشیم و به این ترتیب دیگران را نیز دشمن خود کنیم.
این دقیقا موضوعی است، که دیدگاه کل نگر به ما آموزش میدهد که تنها راه برای رسیدن به رویاهایتان، کنار آمدن با خودتان است. وقتی با خودتان کنار بیایید، می توانید از ویژگی های منفی تان استفاده بهینه کنید و از ویژگی های مثبت بیشتر استفاده کنید؛ و این کمک میکند هرچه سریعتر رویاهایتان را کسب کنید و آنها را زندگی کنید و بدون ترس از مسخره شدن یا قضاوت شدن یا شکست خوردن در مسیر تحقق رویاهایتان قدم بگذارید.
در کتاب نیمه تاریک وجود تمرین هایی وجود دارد که به شما میگوید، همه چیز در دستان شماست و اختیار کامل بر انتخاب همه چیز دارید؛ بنابراین جایی برای ترس وجود ندارد و لازم نیست فرار کنید. زیرا اکنون دیگر میدانید آنچه در اعماق تاریک شماست، قدرتمندترین و کافی ترین جز برای زندگی است.
در نهایت می آموزد که ما بخشی از یکدیگر هستیم. آنچه در من است در توست زیرا ما انسان هستیم.
خلاصه کاملی نبود از نظر من توصیه میکنم خود کتاب رو بخونید از سایت ممنونم که کتابهای خوبی رو برای مطالعه ارایه میده