تاریخ انتشار: ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
ارنست همینگوی، با نام کامل ارنست میلر همینگوی یک رماننویس و داستاننویس آمریکایی، برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۵۴میلادی (۱۳۳۲ شمسی) است.
سبک نثر موجز و شفاف او تأثیر قدرتمندی بر ادبیات داستانی آمریکایی و بریتانیایی در قرن بیستم گذاشت.
در این بخش از زندگینامه افراد موفق قصد داریم زندگینامه ارنست همینگوی را مورد بررسی قرار دهیم، پس در ادامه با ما در سایت جادوی باور همراه باشید.
محتویات
ارنست همینگوی (Ernest Hemingway) در ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ میلادی (۱ بهمن ۱۲۷۷ شمسی) در اوک پارک ایلینوی واقع در ایالات متحده آمریکا متولد شده است.
ارنست اولین پسر کلارنس ادموندز همینگوی پزشک بود. مادر وی گریس همینگوی یک استاد پیانو و آواز بود.
او در مدارس دولتی تحصیل کرد و در دبیرستان شروع به نوشتن اشعار و داستان هایی آماتور نمود.
در دبیرستان او بسیار فعال و پر امید ظاهر شد.
اما برترین بخش از زندگی او متعلق به دوران کودکیاش است تابستانهایی که با خانوادهاش در دریاچه والون در میشیگان میگذراند را به بهترین و شاد ترین بخش از زندگی وی نسبت داده اند.
پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در سال ۱۹۱۷ میلادی (۱۲۹۶ شمسی) به کانزاس سیتی رفت و در آنجا به عنوان نویسنده برای مجله استار (Star magazine) شروع به کار کرد.
در همان سال وی برای حضور در جنگ جهانی اول به عنوان سرباز ارتش داوطلب شد. او بارها به دلیل ضعف بینایی از حضور در جنگ منع شد. اما با اصراری که داشت توانست به عنوان راننده آمبولانس برای صلیب سرخ آمریکا وارد جنگ جهانی اول شود.
در ۱۹۱۸ میلادی (۱۲۹۷ شمسی)، در حالی که هنوز ۱۹ ساله نشده بود، در جبهه اتریش در برابر ایتالیا در یک روستا به نام فوسالتا دی پیاوه (Fossalta di Piave) واقع در ایتالیا مجروح شد، در بیمارستان میلان وی را بستری کردند.
در آن دوران عاشق یک پرستار صلیب سرخ به نام اگنس فون کوروسکی شد، اما آن پرستار حاضر نشد که با او ازدواج کند.
او این خاطرات را هرگز فراموش نکرد و در نوشته های خود بارها آن را بازگو کرده است.
بعد از مدتی وی را از بیمارستان به خانه منتقل کردند. پس از بهبودی در خانه، همینگوی تلاش خود را برای دستیابی به قله های موفقیت در نویسندگی تجدید کرد.
مدتی در شیکاگو در مشاغل عجیب و غریب کار کرد و به عنوان خبرنگار خارجی برای تورنتو استار عازم فرانسه شد.
با توصیه و تشویق سایر نویسندگان آمریکایی در پاریس از جمله اسکات فیتزجرالد، گرترود استاین، ازرا پاوند، او شروع به چاپ آثار غیرژورنالیستی خود در آنجا کرد.
در سال ۱۹۲۵ میلادی (۱۳۰۴ شمسی) اولین کتاب مهم او، مجموعه ای از داستان های مشهور، در شهر نیویورک منتشر شد.
البته که این کتاب قبل تر در سال ۱۹۲۴ میلادی (۱۳۰۳ شمسی) به صورت محدود و بدون ویرایش در شهر پاریس منتشر شده بود.
او در سال ۱۹۲۶ میلادی (۱۳۰۴ شمسی) رمان «خورشید نیز طلوع میکند» را منتشر کرد.
این رمان نقطه شروع موفقیت های او در نویسندگی بود. کتابی بدبینانه اما درخشان، به گروهی از مهاجران بی هدف در فرانسه و اسپانیا میپردازد.
«تورنتهای بهار» اثر ارنست همینگوی، تقلید و آمیخته شده از کتاب خندههای سیاه از نویسنده آمریکایی شروود اندرسون، نیز در سال ۱۹۲۶ (۱۳۰۴ شمسی) منتشر شد.
بیشتر سال های پس از جنگ، همینگوی خود را به نویسندگی مشغول کرد.
او در پاریس ماندگار شد، اما برای اسکی، گاوبازی، ماهیگیری و شکار که تا آن زمان بخشی از زندگی او شده بود و موضوع بسیاری از نوشتههایش را شامل می شد، سفرهای زیادی داشت.
با اینکه ارنست همینگوی به جایگاه نسبتاً خوبی در عرصه نویسندگی رسیده بود اما موقعیت او پس از انتشار کتاب «مردان بدون زنان» در سال ۱۹۲۷ میلادی (۱۳۰۵ شمسی) ارتقاء یافت.
این کتاب شامل ۱۴ داستان کوتاه است که ۱۰ داستان آن قبل از انتشار کتاب در مجلات مختلف به چاپ رسیده بود.
او در این سال ها «برف های کلیمانجارو» را هم نوشت. با این حال، حداقل در دید عموم، رمان خداحافظی با اسلحه ۱۹۲۹میلادی (۱۳۰۷ شمسی) بر چنین آثاری سایه افکند.
همینگوی با بازگشت به تجربه خود به عنوان یک سرباز جوان در ایتالیا، رمانی ترسناک اما غنایی ایجاد کرد که داستان عشق را با داستان جنگ در هم آمیخت.
در واقع اگر بخواهیم خلاصه ای چیکیده از این کتاب را برای شما بیان کنیم، چنین خواهیم گفت:
ستوان آمریکایی فردریک هنری در حالی که در طول جنگ جهانی اول در آمبولانس ایتالیا خدمت می کرد، عاشق پرستار انگلیسی کاترین بارکلی می شود که پس از مجروح شدن از او در حین بهبودی مراقبت می کند.
کاترین بارکلی از سرباز آمریکایی حامله می شود، اما او باید به پست خود بازگردد.
هنری در خلال عقبنشینی فاجعهبار ایتالیاییها پس از نبرد کاپورتو، با عبور از مرز به سوی سوئیس، از ایتالیا فرار میکنند.
با این حال، در آنجا کاترین و نوزادش در حین زایمان میمیرند و هنری به دلیل از دست دادن عشق بزرگ زندگیاش مهجور ماند.
عشق همینگوی به اسپانیا و اشتیاق او به گاوبازی منجر به نوشتن کتاب «مرگ در بعد از ظهر» در ۱۹۳۲ میلادی (۱۳۱۰ شمسی) شد.
در ۱۹۳۵ میلادی (۱۳۱۳ شمسی) او «تپههای سبز آفریقا» را نوشت، که شرحی از شکار بازیهای بزرگ است.
او قبل تر برای ماهیگیری، خانه ای در کی وست فلوریدا خرید و قایق ماهیگیری خود را نیر خریداری کرد.
رمان کوچک او در سال ۱۹۳۷ میلادی (۱۳۱۵ شمسی) به نام «داشتن و نداشتن» درباره یک فرد بیچاره (مستأصل) در کارائیب است. موضوع این رمان در زمینه خشونت طبقه پایین جامعه و انحطاط طبقه بالا جامعه می باشد
در حالیکه در آن دوران اسپانیا در میانه جنگ داخلی بود. همینگوی که هنوز عمیقاً به آن کشور وابسته بود، چهار سفر به عنوان خبرنگار به آنجا انجام داد.
او برای جمهوری خواهان در مبارزه با ملی گرایان تحت فرماندهی ژنرال فرانسیسکو فرانکو، پول جمع آوری کرد و نمایشنامه ای به نام ستون پنجم در ۱۹۳۸ میلادی (۱۳۱۶ شمسی) نوشت که شخصیت اصلی نمایش نامه نیز مانند بسیاری از کتاب های او نقشی حماسی داشت.
حاصل تجربه قابل توجه همینگوی از اسپانیا در رمان «جنگ و صلح» بود، اثری اساسی و تأثیرگذار که برخی از منتقدان آن را بهترین رمان او میدانند، و آن را بر “خداحافظی با اسلحه” ترجیح میدهند.
همچنین از نظر میزان فروش، این کتاب موفقترین کتاب او بود.
داستان در طول جنگ داخلی اسپانیا اتفاق میافتد، رابرت جردن، یک داوطلب آمریکایی که برای پیوستن به یک گروه چریکی در پشت خطوط ناسیونالیست در کوههای گواداراما فرستاده میشود.
بیشتر رمان مربوط به روابط جردن با شخصیت های مختلف گروه، از جمله دختر ماریا است که او عاشق وی می شود.
همینگوی از طریق دیالوگها، فلاشبکها و داستانها، نمایههای گویا و واضحی از شخصیت اسپانیایی ارائه میدهد و بیرحمانه ظلم و غیرانسانی را که توسط جنگ داخلی برانگیخته شده است، به تصویر میکشد.
مأموریت اردن منفجر کردن یک پل استراتژیک در نزدیکی سگویا است تا به حمله جمهوریخواهان کمک کند، که او متوجه میشود که محکوم به شکست است.
در فضایی از فاجعه قریب الوقوع، او پل را منفجر می کند اما مجروح می شود.
همینگوی تمام عمرش مجذوب جنگ بود در رمان «خداحافظی با اسلحه» و «زنگها برای که به صدا در می آیند» بر آن تمرکز کرد و با پیشرفت جنگ جهانی دوم، به عنوان روزنامهنگار راهی لندن شد.
او چندین ماموریت را با نیروی هوایی سلطنتی انجام داد و در ۱۹۴۴ میلادی (۱۳۲۲ شمسی) با نیروهای آمریکایی از کانال انگلیسی عبور کرد.
وی با پیوستن به هنگ ۲۲ لشکر ۴ پیاده نظام، اقدامات خوبی را در نرماندی و در نبرد بولج مشاهده کرد.
او همچنین در آزادسازی پاریس شرکت کرد و اگرچه ظاهراً یک روزنامه نگار بود، اما سربازان حرفه ای را نه تنها به عنوان یک مرد شجاع در جنگ، بلکه به عنوان یک متخصص واقعی در مسائل نظامی، فعالیت های چریکی و جمع آوری اطلاعات تحت تأثیر قرار داد.
پس از جنگ در اروپا، همینگوی به خانه خود در کوبا بازگشت و دوباره به طور جدی شروع به کار کرد.
او همچنین سفرهای زیادی داشت و در سفری به آفریقا در یک سانحه هوایی مجروح شد.
اندکی پس از آن در سال ۱۹۵۳ میلادی (۱۳۳۱ شمسی)، او جایزه پولیتزر در ادبیات داستانی را برای «پیرمرد و دریا» در ۱۹۵۲ میلادی (۱۳۳۰ شمسی) دریافت کرد.
رمان کوتاه «پیرمرد و دریا» یک داستان قهرمانانه درباره یک ماهیگیر پیر کوبایی که پس از کشمکشی طولانی، مارلین غول پیکر را قلاب می کند می باشد. اما در طول سفر طولانی به خانه توسط کوسه های حریص خورده شد.
این کتاب نقش مهمی در کسب جایزه نوبل ادبیات برای همینگوی در سال ۱۹۵۴ میلادی (۱۳۳۲ شمسی) داشت.
به اندازه رمان قبلی او، «آن سوی رودخانه و به درون درختان» در ۱۹۵۰ میلادی (۱۳۲۸ شمسی)، داستان یک افسر حرفه ای ارتش که در حین مرگ می میرد، با اشتیاق مورد تحسین قرار گرفت.
در سال ۱۹۶۰ میلادی (۱۳۶۰ شمسی) همینگوی کوبا را ترک کرد و در کچام، آیداهو ساکن شد.
او اعتقاد خود را با اثر «ضرورت تاریخی» انقلاب کوبا می نامید ابراز کرد؛ نگرش او نسبت به رهبر آن، فیدل کاسترو، که در سال ۱۹۵۹ میلادی (۱۳۳۷ شمسی) قدرت را به دست گرفته بود، متفاوت بود.
او سعی کرد زندگی خود را رهبری کند و کار خود را مانند گذشته انجام دهد.
برای مدتی موفق شد، اما با اضطراب و افسردگی، دو بار در کلینیک مایو در روچستر، مینهسوتا بستری شد و در آنجا تحت درمانهای الکتروشوک قرار گرفت.
دو روز پس از بازگشت به خانه ای در کچوم، او با تفنگ ساچمه ای در ۲ ژوئیهٔ ۱۹۶۱ میلادی (۱۱ تیر ۱۳۴۰ شمسی) جان خود را گرفت.
ارنست همینگوی چهار بار ازدواج کرد. همسران او به شرح زیر هستند:
او سه فرزند با نام های گلوریا همینگوی، جک همینگوی، پاتریک همینگوی نیز دارد.
ارنست همینگوی مقدار قابل توجهی نسخه خطی از خود به جای گذاشته است که برخی از آنها منتشر شده است.
کتاب «یک جشن متحرک» (A Moveable Feast)، خاطرات سرگرمکنندهای از سالهای اقامت او در پاریس ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ میلادی (۱۲۹۹ تا ۱۳۰۴ شمسی) قبل از اینکه مشهور شود، در سال ۱۹۶۴ میلادی (۱۳۴۲ شمسی)منتشر شد.
از هاوانا در طول جنگ جهانی دوم و جستجو برای زیر قایق ها در سواحل کوبا، در سال ۱۹۷۰ میلادی (۱۳۴۸شمسی) منتشر شد.
شخصیتهای داستان های همینگوی به وضوح ارزشها و دیدگاه او از زندگی را تجسم میدهند.
شخصیتهای اصلی «خورشید نیز طلوع میکند»، «خداحافظی با اسلحه» و «برای چه کسی زنگها به صدا در میآیند» مردان جوانی هستند که قدرت و اعتماد به نفس شان با حساسیتی که باعث میشود از تجربیات دوران جنگ عمیقاً زخمی شوند، وجود دارد.
جنگ برای همینگوی نماد قدرتمندی از جهان بود. که او آن را پیچیده، مملو از ابهامات اخلاقی و درد، صدمه و ویرانی تقریباً اجتناب ناپذیر میدانست.
برای زنده ماندن در چنین دنیایی و شاید پیروز بیرون آمدن، فرد باید با شرافت، شجاعت، استقامت و وقار رفتار کند.
مجموعه ای از اصول که به «رمز همینگوی» معروف است شامل: خوب رفتار کردن در تنهایی، شکست در نبرد با زندگی نشان دادن “مهربانی تحت فشار” است و به خودی خود نوعی پیروزی را تشکیل می دهد. موضوعی که به وضوح در “پیرمرد و دریا” تثبیت شده است.
سبک نثر همینگوی احتمالاً در قرن بیستم بیشترین تقلید را در میان تمام سبکهای دیگر داشت.
او می خواست استفاده خود از زبان را از چیزهای غیر ضروری پاک کند و آن را از هر گونه آثار پرحرفی، آراستگی و احساساتی بودن خلاص کند.
همینگوی در تلاش برای صادق بودن تا حد امکان، به ابزار توصیف یک سری اقدامات با استفاده از جملات کوتاه و ساده دست زد که تمام اظهار نظرها یا لفاظی های احساسی از آنها حذف شده بود.
این جملات عمدتاً از اسم و فعل تشکیل شده اند، صفت و قید کمی دارند و بیشتر تأثیر خود را بر تکرار و ریتم تکیه می کنند.
نثر مختصر و متمرکز حاصل، ملموس و بی احساس است، اما اغلب طنین انداز است و می تواند طنز بزرگی را از طریق کم بیان کردن، منتقل کند.
استفاده همینگوی از دیالوگ به همین ترتیب تازه، ساده و طبیعی بود. تأثیر این سبک در سراسر جهان هر جا که رمان نوشته می شد، به ویژه از دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۵۰ میلادی (۱۳۰۸ تا ۱۳۲۸ شمسی) احساس شد.
سرانجام همینگوی به شهرتی دست یافت که از تعداد اندکی از نویسندگان آمریکایی قرن بیستم پیشی گرفت.
ماهیت مردانه نوشتههای او، که تلاش میکرد تا احساسات فیزیکی دقیقی را که در زمان جنگ، بازیهای بزرگ و گاوبازی تجربه میکرد، بازسازی کند. محبوبیت او بیشتر توسط منتقدان تایید شد.
باسلام و عرض ادب بسیار جالب بود لدت برم.
سهیلا عزیزیسهیلا عزیزیممنونم از اطلاعات و دانش مفید افسوس که هنرمند با این کمالات و پر استعداد خودکشی کرده روحش شاد
همینگوی تو بیشتر آثارش به جنگ بیشتر بال و پر میداد درست شبیه خوی بیشتر مردانی که از دعوا و جدل خوششون میاد متاسفانه آثارش برای من جالب نبوده در ضمن من تمام آثارش رو نخوندم فقط متاسف شدم برای اینکه خودکشی کرده