وبینار باب پراکتور ، استاد زندگی خود شوید

توضیحات:

من باب پراکتور هستم امروز صبح  وقتی از خواب بیدارم شدم به موبایلم نگاه کردم و جمله ای رو خوندم از دکتر سئوس میگه: شاید در دنیا یک نفر باشی، اما برای یک نفر میتونی دنیا باشی خوندمش، یکم فکر کردم و دوباره خوندمش یاد گذشته افتادم، تو یه چشم به هم زدن، سال ۱۹۶۱ با مردی بنام ری استندفورد آشنا شدم ری مسیر زندگی منو به کل تغییر داد

راه خودم رو گم کرده بودم، ۲۶ سالم بود، دو ماه بیشتر دبیرستان نرفته بودم پادویی میکردم، تو کارخونه ها، کاباره ها و …

بهم گفت: باب! چرا نتیجه کارهات رو تغییر نمیدی؟ خیلی منو خوب نمیشناخت اما میدید که دارم تو زندگیم شکست میخورم ، میبازم هیچ وقت به ذهنم خطور نکرده بود که میتونم آینده ام رو تغییر بدم، ازم پرسید کتاب میخونی، گفتم نه سواد ندارم

حقیقتش میتونستم بخونم اما نه خیلی خوب از اون موقع فهمیدم که سطح خوندن من مثل بیشتر مردم بود، اون زمان مهارت خواندن یه آدم معمولی در سطح اول دبیرستان بود، و مهارت خواندن اکثر مردم در همون سطح باقی میموند

این کتاب رو به من داد (کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید  و گفت، میدونی؟ نویسنده این کتاب، ناپلئون هیل هست و  در طول زندگیش در مورد زندگی ۵۰۰ آدم موفق تحقیق کرده بود و آموخته هاش رو در این کتاب گذاشته

بهم گفت به نظرم زندگیت بهتر میشه اگر این کتاب رو بخونی، درکش کنی، و بهش عمل کنی. شاید خیلی عجیب بنظر برسه، اما دقیقا همینکار رو کردم، از ۲۶ سالگی تا الان که ۸۶ سالمه، یه خورده از این کتاب رو هر روز میخونم، روزهای اول کل روز میخوندمش، دورش کش بستم، میبینید که داغونش کردم، دستیارم جینر الان ۳۴ سال هست واسم کار میکنه، میخواست ببره درستش کنه، اما گفتم نمیشه، این کتاب انرژی داره، تغییرش نده،

خب، همه چیز تو زندگیم به طور چشمگیری تغییر کرد نظافتچی یه اداره شدم، چیزی نگذشت که نظافتچی ادارات تو تورنتو، مونترآل، بوستون، کلیولند، آتلانتا، حتی لندن تو انگلستان، بعد از ۵ زندگیم به‌ کل تغییر کرد، در انگلستان زندگی میکردم، داشتم به ۱ میلیون دلار درآمد سالانه میرسیدم، و اینکه خیلی بی مسئولیت شده بودم، میرفتم کلوب های شبانه و قمار میکردم و واسم مهم نبود که ببازم، میدونستم پول کجاست و چطور به دستش بیارم،

تو بچگی یادمون داده بودن که اگر بخوای پولدار بشی باید واقعا باهوش باشی میدونستم که خیلی باهوش نیستم اما پولدار شده بودم، بهمون یاد داده بودن که اکر مدرسه نری تو زندگیت موفق نمیشی، من که مدرسه نرفته بودم، موفق بودم، صاحب کل شرکت بودم و هیچکش رو پیدا نکردم که توضیح بده چرا آدمی بدون تحصیلات رسمی، که در مسیر اشتباه قرار داشت، بتونه یه دفعه و مسیرش رو‌ به سمت مسیر درست تغییر بده

یکی باید بدونه، باید بفهمم چطور ممکنه، بنابراین شروع کردم به تحقیق کردن و هیچ وقت دست نکشیدم، هر جا که بتونم میرم تا بتونم درک کنم که دلیل کارهامون چیه و چرا خیلی از کارهایی رو که دوست داریم انجام بدیم، انجام نمیدیم، فهمیدم که فقط ۵، ۶ یا ۷ درصد از کل جمعیت زمین به معنای واقعی کلمه خوب زندگی میکنند، ما انسان ها اشرف مخلوقات هستیم، ولی طوری رفتار میکنیم که انگار هنوز جنگ تموم نشده، منظورم کل مردمه، ۹۰ درصد جمعیت زمین،

من تغییر کرده بودم اما نمیدونستم چرا، نمیتونستم به کسی بگم که چرا تغییر کردم، چطور این‌ کار رو کردم نه سالم و‌ نیم گذشت تا تکه های پازل رو کنار هم چیدم و فهمیدم که چرا تغییر کردم

بنابراین مصمم شدم تا کل زندگیم رو صرف آموزشش کنم، و دقیقا همین کار رو کرد خودم‌ رو باز خرید کردم و رفتم در شیکاگو کار پیدا کردم تو شرکت ارل نایتینگیل و کونان کاری با در آمد ۱ میلیون دلاری در سال رو با ۱۸ هزار دلار در سال عوض کردم، حتی حاضر بودم خودم به شرکت پول بدم تا بذارن اونجا کار کنم

ادامه در ویدیو …